Monday, October 24, 2016

ایران - تهران :خوشحالم که دیگر دست هیچ شکنجه گری به تو نمیرسد واز آن خوشحالترم که زمین را از لوث وجود یک نرینه وحشی ، مرتضی سربندی پاک کردی

 ایران - تهران : بعدازمراسم  سالگردریحانه جباری دربهشت زهراکه ماموران جنایتکارآخونی به این مراسم حمله کردند ومادرریحانه وشماری ازمهمانان برنامه رادستگیرکردند ، مادرریحانه نامه ای خطاب به ریحانه جباری نوشته که نشان ازآن داردکه چگونه همه قلب های مادران داغداربهم پیوندخورده است
عکس ریحانه جباری باپدرش
بهار قلبم !
اکنون میدانم جسمت را هرگز نخواهم دید . اما جان تو را یافته ام .گفتی به بالهای باد بسپارمت ، اما باد مرا برد. به خانه های بی مهتاب . تو را در دستهای لرزان پیرمردی که پسرش را اعدام کرده اند یافتم . تو را در چشمهای گریان مادرانی که قبری برای گریستن ندارند ، در بغض خواهرانی که سوگوارند ، در شانه های افتاده برادرانی که در سوگ عزیزانشان دندان قروچه میکنند ، یافته ام .
تو در لبخند کودکانی که پدرانشان چون تو بر طناب دار بوسه زدند و رفتند ، یافته ام . تو را در کلام همبندیانت ، در آه هایی که میکشند ، در انبوه خاطراتشان که مملو از عطر توست یافته ام .
ریحانم ! من جان تو را یافتم
محبوبم !
کاش میشد دوباره بنشینی تا موهایت را تار به تار شانه کنم . مثل وقتی که دبیرستانی بودی . موهایت را باریک باریک تقسیم کنم . انگشتهایم تند تند ببافد و زبانم تند تند بچرخد و قربان صدقه ات برود . توی آینه بخندی و من بخوانم : چل گیس خاتون ، عزیز دخترون ، عشق منی ، مال منی ، ستاره جان منی




عکس ریحانه جباری بامادرش
نگارم !
برای پیدا کردنت ، حتی لابلای خاطرات باید کفش آهنین بپوشم و عصای پولادین بدست ، مرور کنم سالها و ماهها و هفته ها و روزها و ساعتها و ثانیه ها را . به جستجوی تو ، ای پروانه ی آسمان زندگی م . هر چه بیشتر جستجو میکنم ، کمتر میابم . هر چه میکنم تنها تو را به یاد بیارم ، نمیشود که نمیشود . گویی تو با همبندیانت یکی شده ای . دیگر حتی صورتت را به یاد نمیاورم . برای همین دیوارهای خانه پر شده از عکسهای تو .
قناری قفس دیده ام !
بارها شکایت کرده ام از تقدیر . قلبم آتش گرفته که چرا نیستی تا هر روز صدایت را از تلفن بشنوم . تا هر هفته برای دیدارت به زندان پر بکشم و ساعتها در صف انتظار بمانم تا 20 دقیقه صورت زیبا و چشمهای مهربانت را از پشت شیشه ببینم . راضی بودم به همان دیدار هفتگی .

جانان من !
همانطور که جهان بینی تو عوض شد ، من نیز تغییر کرده ام .تو راست گفتی که مرگ بر زندگی زیر سایه ترس و التماس و طناب دار برتری دارد .
از آن غروب دلتنگ در حیاط زندان شهرری که پشت سرت آب ریختم ، از آن شب که تو را گم کردم ، هزاران بار بدور خودم چرخیده ام و زمین دوبار به دور خورشیدش .
خورشید جان من غروب کرده و زمین هر روز به خورشید سلامی دوباره میکند . کاش میشد دوباره بنشینی تا برایت بگویم از صبح سوم آبان نود و سه . قلبم ایستاد و مغزم یخ زد . بند دلم پاره شد و تو رفتی . پیوندم با زیبایی های جهان با رفتنت گسست و تو مثل دانه ای در زمین کاشته شدی . مرگ تو را بلعید . اما آزاد شدی از زندگی توام با عذاب که زندان سازان و زندانبانان برای جوانهایی چون تو ساخته اند 




بهار قلبم !
اکنون میدانم جسمت را هرگز نخواهم دید . اما جان تو را یافته ام .گفتی به بالهای باد بسپارمت ، اما باد مرا برد. به خانه های بی مهتاب . تو را در دستهای لرزان پیرمردی که پسرش را اعدام کرده اند یافتم . تو را در چشمهای گریان مادرانی که قبری برای گریستن ندارند ، در بغض خواهرانی که سوگوارند ، در شانه های افتاده برادرانی که در سوگ عزیزانشان دندان قروچه میکنند ، یافته ام .
تو در لبخند کودکانی که پدرانشان چون تو بر طناب دار بوسه زدند و رفتند ، یافته ام . تو را در کلام همبندیانت ، در آه هایی که میکشند ، در انبوه خاطراتشان که مملو از عطر توست یافته ام .
نور دیده ام !
وقتی نامه هایت را مرور میکنم جانم میلرزد از درد . حتی خواندن آنچه دیده ای و صبورانه چشیده ای ، قلبم را مچاله میکند . اکنون خوشحالم در دستهای خداوندی و دیگرهیچکس نمیتواند بتو گزندی برساند . دیگر تن شریف تو با شلاق شکاف برنمیدارد . دیگر کسی نمیتواند با تحقیر و توهین عذابت دهد .
خوشحالم که دیگر دست هیچ شکنجه گری به تو نمیرسد . و از آن خوشحالترم که زمین را از لوث وجود یک نرینه وحشی ، مرتضی سربندی پاک کردی .
دخترم !
هنوز هم سربندی ها در کمین دخترکان ایرانند . عدالتخانه نیز همچنان از آنان دفاع میکند . درست همان موقع که برای احقاق حق تو میدویدیم و تلاش میکردیم ، پدران و مادرانی نیز میخواستند حق پسران نوجوانشان را بگیرند . آنها هم مثل من و پدرت موفق نشدند و پرونده شان در محاق رکود فرو رفت .
عشق من !
هنوز هم تو فرمانده قلب منی . هنوز هم بوی تو در مشامم میپیچد و شیدایم میکند . هنوز هم به گرد پای تو ای تک سوار زندگی م نرسیده ام .
ریحانم !
هرگز فراموشت نمیکنم . هرگز حرفهایت را از یاد نمیبرم . هرگز با دشمنت دست دوستی نمیدهم . هرگز از آنچه نشانم دادی چشم برنمیدارم . هرگز عهدمان را زیر پا نمیگذارم .
آرزوی برباد رفته ام !
دستهایم دست توست . بر پاهای تو راه میروم . گلویم گلوی توست . با چشمهای تو میبینم . این قلب توست که در سینه ام میتپد . از این روست که گاه چنین گرم است و سوزان
#HumanRights #News#women

 Executions  #No2Rouhani 
#FreeIran #Iran #حمله_به_مراسم  #ايران #تهران  
 #ریحانه_جباری #اعدام  #اوین #بهشت_زهرا #شعله_پاکروان #دستگیری 



1 comment:

  1. وای اگراز پس امروز بود فردایی و دور نیست آن فردایی که "بند"ها از شرمندگی به "سر" ها وارونه گردند و از "درد" که وارونه اش نیز "درد" است به خود بپیچند وگریزی نیابند به مانند "گرگ" هایی که وارونه شان همان "گرگ" است همچنان "دزد" رسوا در تاریخ یخ بزنند و "سرد " بمانند و ریحا نه ها "درس" شوند برای آیندگان به مانند " روز " روشن در مقابل "زور" و سیاهی ! آری تنها نیروی " عشق" است که کاخ فرعون ها را در هر زمان بلرزه در میاورد و ویران میکند. و ریحانه در شعله های جانسوز " عدالت خواهی " مادرش "شعله" ، زبانه میکشد و سنبل جاودانگی میماند.

    ReplyDelete

مریم رجوی :شهادت مظلومانه هموطنانمان را به مردم اهواز، مردم خوزستان و سراسر ایران و بستگان اعدام شدگان تسلیت میگویم

   اعدام هموطنان عرب تحت هر عنوان و بهانه‌ای كه باشد جنایت علیه بشریت می‌باشد و آنرا قویا محكوم می‌کنم  شهادت مظلومانه هموطنانما...